پرنياپرنيا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

فرشته آسمونی مامان وبابا

سال نومبارک

ب     بهارثانیه ثانیه پیشترمی آیدواینجاکسی هست که به اندازه تمامی شکوفه های بهاربرایت آرزوی خوب دارد نوروز٩٣مبارک شاپرکم    پرنیادرکنارسفره هفت سین خونمون بابدبختی ازش عکس گرفتم ازبس بدقلقه توعکس انداختن       البته سبزهای که داخل بطری نوشابه هست بانظارت مستقیم پرنیاخانم سبزشده تخم مرغهاهم باهمکاری باباعلی وپرنیارنگ شده عکس باهفت سین شهرمون   ..       ...
23 فروردين 1393

واکسن چهارماهگی

چهار شنبه شب خیلی شب بدی  بودپرنیاجونم واکسن چهارماهگیشازدمثل هربارحالش بدبودتب نداشت ولی جای واکسنش دردمیکردقطره استامینوفن که پرنیاخیلی ازش بدش میادبهش دادم ولی عق زدوکلی استفراغ کردکلی هم گریه کردشب یه کم تب کرده بوداستامینوفن که نمیخوردوفقط ناله میکردماهم مجبورشدیم براش شیاف بذاریم خیلی گریه کرداشک من وباباش دراومده بودولی بعدازاون تبش پایین اومدوخوابیدولی من تاصبح نخوابیدم وتبش راچک میکردم . خداراشکرواکسن چهارماهگی رازدی اگرچه اذیت  شدی امابدن نازنینت دربرابربیماریهای بدایمن شدعزیزم     ...
23 فروردين 1393

بدون عنوان

برای درک آغوشم شروع کن یک قدم باتو تمام گامهای مانده ات بامن توبگشاگوش دل پروردگارت باتومی گوید تورادربیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد       پرنیاوعموبهنام ...
23 فروردين 1393

5ماهگی نی نی

باورم نمیشه نی نی کوچولوی من ٥ماهه شده چندروز÷یش دخترکوچولوم سرما خورده بود رفتیم دکتر یه کم براش دارودادوگفت می تونم برا غذای کمکی شروع کنم الان دخترکم چندروزه داره فرنی میخوره خیلی دوست داره وبااشتها میخوره منم ازخوردنش لذت میبرم ازاینکه نی نی کوچولوم داره غذاخورمیشه خوشحالم الهی که هزارساله بشی دخترگلم..       ...
23 فروردين 1393

گردش درروزتعطیل

امروزمامان وباباوپرنیارفتن خورهه تابه قول باباعلی به مال واملاکشون سربزنن روزخوبی بودخوش گذشت به خصوص به توتاتونستی شیطنت کردی حسابیم بازی کردی   پرنیاودوست جدیدش زهرا   البته این دوستی پنج دقیقه بیشتردوام نیورد   پرنیادرحال خاک برداری   عکس ازباغ برااینکه باباعلی خوشش بیاد پرنیادرحال آبیاری وبعدازاین همه فعالیت پرنیاگرسنه وعصبانی منتظرآماده شدن ناهارحالتی که کم تاحالاپیش اومده   ...
23 فروردين 1393

روزاربعین

عزیزدلم امروزروزاربعینه صبح بردمت روی تراس عزاداری نگه کردی دیروزعدس پلوی نذری داشتیم خیلی خوب وعالی بودهمه چیز مامان فریده وخاله سیمین خیلی زحمت کشیدن باباداریوشم همه غذاهاراکشید دست همه شون دردنکنه ایشالاسال دیگه توهم بزرگ شدی هرچندنمی تونی کمک کنی ولی شایدبتونی ازنذریمون بخوری عزیزم خیلی دوست دارم شاپرکم     ...
21 فروردين 1393

بدون عنوان

فرشته کوچولوی من روزبه روبزرگترمیشه امروزعمه نسیم اومده ببینتت منم شرکت کارداشتم گذاشتمت پیش عمه واومدم سرکارامیداوارم که آبروداری کنی ونی نی خوبی باشی عمه رااذیت نکنی فدات بشم عزیزدلم
1 بهمن 1390

چهارماهگی نی نی

دخترکم چهارماهه شد  .لحظه به لحظه باپرنیابودن  عشق است  وخاطره هرروزازقبل بزرگتر وشیرین ترمیشه هرروزلحظه به لحظه بااون بودن راباتمام وجودم لمس میکنم بااینکه بچه داری خیلی سخته وپرمسئولیت زمکافااماشیرینه اینکه موجودی ازوجودت زاده بشه وبهش عشق بورزی گونه هاشوتوخواب لمس  کنی وساعتهاتماشاش کنی اینکه به خاطرسرگرم کردنش تاشب ازنفس بیفتی وباهزارمکافات بخوابونیش وبعدنیگاش کنی وازدیدن همچین فرشته ای لذت ببری همه اینهاباعث میشه احساس کنم که خوشبختم خیلی خوشبختم ..... .   ...
24 دی 1390